امروزروزبدی نبود.بگذریم که یه نفرم ازدست من ناراحت شدامروزمن واقعامنظوری نداشتم
امروزصبح باهزاربدبختی ازخواب بلندشدم وبابابارفتیم مدرسه(البته توراه ماشین پنچرشدودیررسیدم به مدرسه)رسیدم دیدم دارن دعای فرج رومیخونن دورازچشم عزرائیل سریع خودموبه صفمون رسوندم
4ساعت فیزیک داشتیم 2ساعت هم انشا
معلم فیزیکمون رابطش بامن خوبه چون توامتحان بالاترین نمره رومن اورده بودم یعنی19.75
دوست فابریکم یعنی آیداازم خواست که تمرینای فیزیکویادش بدم
وتقریباهمه 4ساعتوبهش یاددادم ورفت جلوتخته و20گرفت
(اصلاازخودم تعریف نمیکنمااااا
)زنگ آخرهم که انشاداشتیم من یه متن درباره جوراب نوشتم و20گرفتم
بعدشم که مامان وبابابرای مراسم یکی ازفامیلامون به روستارفتن ومن وحسین(داداشم)توخونه موندیم وبه نهنگ قنبربابک نهرین(صمدممد)نگاکردیم وکلی خندیدیم
امروزخیلی خوابیدم تقریباچهار ساعت. ازساعت 2تا6
راستی من دوسه زوره چادری شدماااا
چادری شدنم مبارک
مدرسه ,یه ,متن ,و20گرفتمبعدشم ,نوشتم ,مامان ,نوشتم و20گرفتمبعدشم ,و20گرفتمبعدشم که ,جوراب نوشتم ,درباره جوراب ,یه متن
درباره این سایت