محل تبلیغات شما

امروزروزبدی نبود.بگذریم که یه نفرم ازدست من ناراحت شدامروزمن واقعامنظوری نداشتم 

امروزصبح باهزاربدبختی ازخواب بلندشدم وبابابارفتیم مدرسه(البته توراه ماشین پنچرشدودیررسیدم به مدرسه)رسیدم دیدم دارن دعای فرج رومیخونن دورازچشم عزرائیل سریع خودموبه صفمون رسوندم

4ساعت فیزیک داشتیم 2ساعت هم انشامعلم فیزیکمون رابطش بامن خوبه چون توامتحان بالاترین نمره رومن اورده بودم یعنی19.75دوست فابریکم یعنی آیداازم خواست که تمرینای فیزیکویادش بدم وتقریباهمه 4ساعتوبهش یاددادم ورفت جلوتخته و20گرفت(اصلاازخودم تعریف نمیکنمااااا)زنگ آخرهم که انشاداشتیم من یه متن درباره جوراب نوشتم و20گرفتمبعدشم که مامان وبابابرای مراسم یکی ازفامیلامون به روستارفتن ومن وحسین(داداشم)توخونه موندیم وبه نهنگ قنبربابک نهرین(صمدممد)نگاکردیم وکلی خندیدیمامروزخیلی خوابیدم تقریباچهار ساعت. ازساعت 2تا6راستی من دوسه زوره چادری شدماااا

چادری شدنم مبارک

 

 

چهارشنبه روزخوبی نیس!!!

دردودل های دانش آموزتنبل باخدا:)

یکشنبه روزشانس منهO_0

مدرسه ,یه ,متن ,و20گرفتمبعدشم ,نوشتم ,مامان ,نوشتم و20گرفتمبعدشم ,و20گرفتمبعدشم که ,جوراب نوشتم ,درباره جوراب ,یه متن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها