چهارشنبه تاپارسال روزخوبی بود.ولی الان نیسچون فرداش که همه میخوابن منه بدبخت و بیچاره بایدبرم مدرسه
داشتیم ازجلوی عزرائیل(مدیرمون)ردمی شدیم که یدفعه چشمش افتادبه صبا
که شلوارشوکوتاه کرده بودوموهاشم بیرون بودیه دسبندهم تودستش بود.یه جوری سرصباداکه برق مدرسمون پرید
خلاصه مثل همیشه قضیه صندلی هاشروع شد، همیشه صندلی کم میاریم، نمیدونم هرروز،یامازیادمیشیم یاصندلی ها کم میشن!!!
معلم کتاب آزمایشگاهمون اومدوگفت که توآزمایشگاه اگه یکی روبرق گرفت شمام بهش دس بزنین تادسته جمعی بمیرین راحت شیم!اگه یکی آتیش گرفت ولش کنین ودربرین بزارین بسوزه هرچه کمتربشین بهتره!
زبان انگلیسی هم که امتحان آغازین داشتیم از(هفتم وهشتم ونهم)که من کتاب نداشتم ونگانکرده بودمولی 19/5گرفتم
کلی هم کارخیرکردم باعث شدم زهرام بگیره
فردام امتحان فیزیک دارم
خدایاکمکم کن
میشه بگین چجوری به همه درساتون میرسینیه روش پیشنهادبدین
الهی سوگندبه درخت چناروترشی رب انار،ترحمی بنمابه این براین بنده ی بی مقدار،بی کاروبی عارکه دمارش رادرآورده روزگار
ای خالق مدرسه وای به وجودآورنده فرمول های حساب وهندسه،ای خدای عزیزم،بی زارم ازاین نیمکت ومیزمدانش آموزی سحرخیزم که هرروزساعت 10ازخواب برمی خیزم
وروزهای شنبه تاپنج شنبه ازمدرسه می گریزم،که من انسانی نحیفم ودرکلاس درس بسیارضعیفم،اگرچه نزدمعلم ودانش آموزان خیلی خواروخفیفم
ولی خارج ازمدرسه به هرکاری حریفم
ای خالق شهرستان های تبریزویزدورشت،نمره انضباط مراداده اندهشتدیگربه چه امیدی می توان سرکلاس درس نشست؟!
آنجاکه معلم هم نمیکندگذشت،چه کنم اگرسرنگذارم به کوه ودشت؟!
الهی میدانی که من کیستم،هرچندکه دانش آموزفعال ودرس خوان نیستم وچقدرعاشق نمره بیستم!!
پروردگاراسال گذشته هنگام امتحان خواستم تقلب کنم،معلم ازراه رسیدورنگ ازرخسارم پریدبرگه امتحانی ام راگرفت وکشیدوچنان کشیده ای به صورتم کشیدکه صدایش رامادرم درخانه شنید
الهی ازمدرسه بسیاردلتنگم،اصن دروغ چرا؟!برای خانواده ومدرسه مایه ننگم
یکشنبه ها روز شانس منهچون تودرسای یکشنبه همش 20میگیرم وهم خیلی خوش میگذره
زنگ اول جغرافی داشتیم که معلم مهربون وخوش اخلاق جغرافی مون اومدودرس پرسیدمثل همیشه من وصباومریم وسانازوطاهره(که میگه اسمموعوض کردم زهرابگین ولی من طاهره میگم
)هممون باکیکی دردست ودوغ سرصبحی
وسط حیاط مدرسه نشستیم ومشغول صحبت شدیم.البته من امروزچون صبح باعجله رفتم مدرسه، یادم رفته بودپالتوموبپوشم ودرحال یخ زدن بودم
زنگ دومم که ریاضی داشتیمقراربودامتحانامونوبانمره های خوشگلمون بده
همون اول منوصداکردتمرینارو حل کنم
خداروشکرهم توتمرین ها وهم توامتحان 20گرفتم
زنگ سوم هم که تفکرداشتیم واونم ازمن درس پرسیدو20گرفتم
خداروشکرفردادرسهای راحتی داریم
امروزیه فیلم ترسناک دیگه هم نگاکردم خیلی باحال بود.اسمش (فیلم جن گیری4)بود
دلم برای دوستای سال قبلم خیلی تنگ شده
فردایه مسابقه داریم که قراره یه دلنوشته 5-6سطری درموردعاشورا به امام حسین(ع) بنویسیم بگین ببینم چی بنویسم؟
امروزروزبدی نبود.بگذریم که یه نفرم ازدست من ناراحت شدامروزمن واقعامنظوری نداشتم
امروزصبح باهزاربدبختی ازخواب بلندشدم وبابابارفتیم مدرسه(البته توراه ماشین پنچرشدودیررسیدم به مدرسه)رسیدم دیدم دارن دعای فرج رومیخونن دورازچشم عزرائیل سریع خودموبه صفمون رسوندم
4ساعت فیزیک داشتیم 2ساعت هم انشا
معلم فیزیکمون رابطش بامن خوبه چون توامتحان بالاترین نمره رومن اورده بودم یعنی19.75
دوست فابریکم یعنی آیداازم خواست که تمرینای فیزیکویادش بدم
وتقریباهمه 4ساعتوبهش یاددادم ورفت جلوتخته و20گرفت
(اصلاازخودم تعریف نمیکنمااااا
)زنگ آخرهم که انشاداشتیم من یه متن درباره جوراب نوشتم و20گرفتم
بعدشم که مامان وبابابرای مراسم یکی ازفامیلامون به روستارفتن ومن وحسین(داداشم)توخونه موندیم وبه نهنگ قنبربابک نهرین(صمدممد)نگاکردیم وکلی خندیدیم
امروزخیلی خوابیدم تقریباچهار ساعت. ازساعت 2تا6
راستی من دوسه زوره چادری شدماااا
چادری شدنم مبارک
درباره این سایت